- پهلو دادن
- سود رساندن، امداد وعنایت، غنی کردن
معنی پهلو دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- پهلو دادن
- کنایه از به کسی سود رساندن و او را چیزدار کردن، مدد کردن
- پهلو دادن ((~. دَ))
- به کسی سود رساندن، یاری کردن، نزدیکی کردن، کناره گرفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پالودن پالاییدن
کناره گرفتن دوری کردن احتراز جستن پرهیز کردن: با اینکه حلال تست باده پهلو کن از آن حرامزاده. (نظامی) یا پهلو کردن خربزه. کوزه کوزه کردنتشرید
پهلو سودن با کسی. پهلو ساییدن
پهلوی کسی را پاره کردن و شکافتن: درم پهلوی پهلوانان به تیغ خورم گرده گردنان بی دریغ. (نظامی) -2 دریده شدن پهلوی کسی، رسیدن صدمه و آسیب بپهلوی کسی
سود داشتننفع داشتنمفید بودن مقابل بی پهلویی
عمل و کیفیت پهلو دار
خوابیدن دراز کشیدن: پهلو منه که یارت پهلوی تو نشسته بر گیر سرکه این سر خوش زان سرست امشب. (مولوی)
زمان دادن، فرصت دادن
کناره کردن، کناره گرفتن، برای مثال با آنکه حلال توست باده / پهلو کن از آن حرام زاده (نظامی۳ - ۵۳۳)
مولش دادن زنهار دادن زمان دادن اکنون مرا زمان دهید تا باز خانه شوم (تاریخ برامکه) زمان دادن فرصت دادن
پهلو زدن با چیزی یا کسی. برابری کردن با وی پهلو ساییدن مقابله کردن: با بزرگان بزرگان جهان پهلو زدی ابله آن کس که بخواری جنگ با خارا کند. (منوچهری) یا با چرخ (آسمان فلک) پهلو زدن، سر به آسمان سودن بسی رفیع و بلند بودن: آن قصر که با چرخ همی زد پهلو بر درگه او شهان نهادندی رو... (خیام) -2 بسیار بلند مقام و ارجمند بودن
درد پهلو ذات الجنب
دارای مال ومکنت که بانسان و نزدیکان خود سود برساند
کنایه از برابری کردن، همسری کردن در قدر و مرتبه، برای مثال سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار / سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد (حافظ۲ - ۳۲۵)
زمان و مهلت دادن
ترساندن
کسی را ناگهان به جلو پرت کردن
فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو
سر کسی را بروز دادن مشت کسی را باز کردن اسرار قلبی یا خطای خود را فاش کردن: دست و پایش را گم کرد و نزدیک بود که خود را لوبدهد. یا لو دادن چیزی را یا مالی را. مفت از دست دادن آنرا. یا لودادن ناموس خود را. به بی عفتی تن دادن
با فشاری دفعی چیزی یا کسی را افکندن، تنه زدن، بسویی راندن
راز کسی را فاش کردن مشت کسی را باز کردن
Jostle, Nudge, Push, Shove, Thrust
empurrar, empurrar suavemente
empujar, empujar suavemente
popychać, szturchać, pchać
толкать , подталкивать
штовхати , підштовхувати , штовхати
schubsen, anstoßen, schieben, stoßen